قرآن ونیایش 2
به روایت از رقیه اسماعیلی : به خاطر دارم زمانیکه برادرم محمد باقر می خواست برای آخرین بار به جبهه اعزام شود وصیت نامه اش را می نویسد و به ملا عباس که آخوند روستا بود می دهد و می گوید تا زمانیکه از من خبری در مورد شهادتم نشد در این پاکت را باز نکنی و از این ماجرا حرفی به خانواده ام نزنی که ایشان به جبهه رفت و در همین عملیات به شهادت رسید که وقتی خبر شهادتش را برایمان آوردند ملا عباس به منزل ما آمد و پاکت نامه ای را که محمد باقر داده بود را به مادرم داد و گفت: این وصیت نامه ی پسرتان است که قبل از رفتنش به جبهه به من داده بود تا بعد از شهادتش آن را به شما بدهم. وقتی مادرم پاکت را باز کرد در وصیت نامه اش نوشته بود که مادر اگر من شهید شدم شما ناراحت نشوید و برایم گریه نکنید زیرا من راهم را انتخاب کردم و می خواهم با افتخار بمیرم و شما به داشتن چنین فرزندی افتخار کنید و همیشه زینب وار زندگی کنید که من هم به وصیت نامه اش عمل کردم و به داشتن چنین برادری افتخار می کنم.
ثبت دیدگاه