امانت داری
یک دفعه یکی از دوستانش تعریف می کرد که یک بار حوله یکی از دوستان درکیف حبیب جا مانده بود وحبیب گفت : حوله دوستم درکیف من جامانده است این حوله را به وی بدهید که من مدیون نشوم و حبیب خیلی به مال حرام و حلال اهمیت می داد.
یک دفعه یکی از دوستانش تعریف می کرد که یک بار حوله یکی از دوستان درکیف حبیب جا مانده بود وحبیب گفت : حوله دوستم درکیف من جامانده است این حوله را به وی بدهید که من مدیون نشوم و حبیب خیلی به مال حرام و حلال اهمیت می داد.
ثبت دیدگاه