شناسه: 136070

خواب و رویای دیگران در مورد شهید

به روایت از هاجر شفیعی : یک روز صبح نمازم قضا شده بود و شب در خواب دیدم که برادرم رضا در باغی بود که صدای بلندگو شنیده می شد. در داخل باغ یک چادر زده بودند که دو نفر به همراه ایشان در آنجا نشسته بودند. جلو آمد و مرا صدا زد و به من گفت: چرا نمازت را سر وقت نخواندی و نمازت قضا شده؟ به من گفت: سعی کن نمازت را همیشه به موقع بخوانی و چند بار همین جمله را تکرار کرد و هرچه سعی کردم به طرف ایشان بروم نتوانستم حرکت کنم و از خواب بیدار شدم.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه