خواب و روياي شهيد
راوی محمد صمدی: یکبار پسرم گفت پدر، ما چند دوست بودیم در جبهه با یکدیگر قرار گذاشتیم تا توفیقی دست دهد و همگی با هم شهید شویم، پس از مدتی همة آنها شهید شدند فقط من ماندم. دیشب یکی از آنها را در خواب دیدم به من گفت در کارها و اعمالی که انجام می دهی دقت بیشتری کن، حساب و کتاب در اینجا بسیار سخت است و آنجور که فکر می کنی سهل وآسان نیست، مراقب باش تا خطایی از تو سر نزند. گفتم باز هم تعریف کن. گفت بیش از این اجازه ندارم چیزی بگویم، و از خواب بیدار شدم.
ثبت دیدگاه