غسل شهادت
راوی رضا علی اکبری: به خاطر دارم حسین در لشکر ویژه ی شهدا و در قسمت پشتیبانی مهندسی لشکر بود. یک روز ایشان با ماشین مقداری لوازم تدارکاتی به خط آوردند. یکی دو ساعت با یکدیگر در منطقه حاجی عمران بودیم. پس از مدتی ایشان یاداشتی را به من داد. آن را باز کردم و دیدم یک مقدار حساب و کتابهای خورده ریزی را که با بچه های مهندسی داشته در آن یادداشت کرده است. تعجب کردم و گفتم شما می خواهید به مهاباد برگردید و من در محور هستم. چرا یادداشت هایت را به من می دهی. گفت: ضرری ندارد حتماً اینها را پیش خودت نگه دار. من هم یادداشت ها را نگه داشتم. بعد از آن برای غسل شهادت به حمام رفت و سپس نمازش را به جا آورد و می خواست که لباسهایش را پهن کند که ناگهان گلوله ای کنار ایشان به زمین اصابت کرد و به فیض عظیم شهادت نائل گشت.
ثبت دیدگاه