خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
یادم می آید قبل از عملیات کربلای 8 قرار بود که به همراه غلامرضا به منطقه برویم ولی به دلیل یک سری مشکلات من نتوانستم با وی بروم وقرار شد که فردای آن روز با کاروان دیگری به منطقه اعزام شوم بعد همان شب خواب دیدم که سیدی آمد و فرمود چرا شما نرفتی ؟ اگر می رفتید شهید می شدی ؟ حالا که نرفتی باید پیکر برادرت را جمع کنی و بعد هم فرمودند : که خداوند فرزندی به شما می دهد باید اسمش را علی بگذارید و خداوند فرزندی به ما داد ودرست روز تولدش با روز تولد برادرم در یک روز قرار گرفته بود.
ثبت دیدگاه