اولين اعزام
راوی نصر آبادی : یک بار ما با خانواده می خواستیم تا به طبس برویم ولی عباس را نمی خواستیم با خودمان ببریم واو با اصرار زیاد همراه ما آمد واز آنجا به مشهد رفت تا به جبهه اعزام شود چندین مرتبه از سبزوار به او تلفن زدیم ولی جوابی نمی داد بالاخره متوجه شدیم که اورا به پادگان امام حسین در کرج برده بودند من ومادر برای دیدن او به کرج رفتیم وقتی به پادگان رسیدیم تقاضای ملاقات او را کردیم ولی اورا با نام دیگری صدا زدند من به آنها گفتم شما اشتباه می کنید نام برادر من عباس سبزواری است بعد از اینکه او آمد وما عباس را دیدیم به ما گفت که می خواهد به جبهه اعزام شود .
ثبت دیدگاه