عشق شهادت
روزی به اتفاق علی آقا با ماشین به بیمارستان می رفتیم .در حین رانندگی به علت بی احتیاطی ماشین دیگری نزدیک بود تصادف کنیم که خوشبختانه تصادف رخ نداد ولی علی آقا رنگش پریده بود .تعجب کردم وباخود گفتم: علی آقا که اینقدرعلاقه به شهادت دارد چرا یک دفعه اینگونه ترسید؟ علت ترسشان را جویا شدم گفت : من از مرگ نمی ترسم ولی اینکه به مرگ طبیعی بمیرم می ترسم .چون من عاشق جبهه و امامم را ودوست دارم دراین راه جانم را بدهم و به شهادت برسم نه مرگ طبیعی .
ثبت دیدگاه