شناسه: 140143

پيش بيني شهادت

چهل روز قبل از شهادت علی آقا یک روز نیمه های شب از خواب بیدار شدم ودیدم علی آقا در منزل نیست .خیلی نگران ایشان بودم اتفاقاً آن شب با جناقش هم به منزل ما آمده بود. تا با ما خداحافظی کند و به جبهه برود .به هر حال تا ساعت 6 صبح من نگران ایشان بودم که علی آقا به منزل آمد سوال کردم کجا تشریف داشتید.که نیمه ی شب بی خبر رفتید؟ گفت : برای دعای ندبه رفته بودم گفت : دعای ندبه معمولاً 6 صبح شروع می شود چهره اش یک حالتی بود که متوجه شدم بهتر است دیگر سوال نکنم . تا اینکه 25 روز از این جریان گذشت که علی آقا خبر شهادت شوهر خواهرم را فهمید.ولی به خاطر اینکه ما ناراحت نشویم شب خبرش را به ما نداد. ولی خودش تا صبح به رازو نیار با معبود خویش پرداخت .صبح برای نماز مرا بیدار کرد و بعد از نماز به من گفت: می خواهم دوباره به جبهه بروم گفتم : خوب جبهه رفتن شما که تازگی ندارد شما بیشتر وقتتان را در جبهه می گذرانید.در جوابم گفت : ولی این بار فرق می کند من به شهادت می رسم .اصلاً برای یک لحظه شوکه شدم سپس ادامه داد آن شبی را که من نیمه شب از منزل بیرون رفتم را یادت هست ؟ گفتم : بله گفت : آن شب آن سیدی که برای ازدواج من با شما به خوابم آمده بود پیشم آمد وگفت: پسرم حالا وقتش رسیده ومرا باخودش به حرم مطهر امام رضا (ع) برد داخل حرم سید بزرگوار ایستاد به نماز خواندن من هم پشت سرش دو رکعت نماز خواندم سرم را که از سجاده برداشتم دیدم آن سید دیگر نیست بعد از تشهد و سلام هر چه این طرف و آن طرف نگاه کردم آقا را ندیدم .تا صبح توی حرم گریه می کردم و می گفتم: آقا آمدی ومرا با خود نبردی برای چه من لیاقتش را نداشتم .صبح هم دعای ندبه گوش دادم وبه منزل آمدم .ومی دانم این بار رفتنم برگشتنی نخواهد داشت .شما باید خودتان را آماده کنید.بعد ادامه داد شما فرض کنید الان آمدند جلوی منزلمان و خبر شهادت مرا به شما می دهند عکس العمل شما چگونه است؟ من که از حرفهای علی آقا شوکه شده بودم مانده بودم چه بگویم که هم ایشان راضی باشند وهم حرف دلم را گفته باشم به هر حال بعداز کمی مکث گفتم : ما هم دلمان را می گذاریم جای این همه خانواده ی شهدا .علی آقا بعد از این جواب گفت: حالا واقعاً می دانم که شما آماده شده اید تا خبر شهادت شوهر خواهرتان را بدهم .گفتم : این همه زمینه سازی که من شهید می شوم ، بخاطر این بودکه خبر شهادت شوهر خواهرم که پسر خاله ام هم می شد را بدهید؟ بعدها فهمیدم علی آقا می خواست خبر یک شهادت را به ما بدهد وعلس العمل ما را در قبال آن شهادت بسنجد وخبر شهادت خودش را هم بدهد واین کار بسیار بزرگی بود ولی خیلی جرات وجسارت می خواهد که انسان خانواده ی خودش را برای شهادت آماده کندواینطور برایش شهادت واضح باشد و بعد در نامه آخری که نوشته بود وصیت نامه ایشان بود و در آخرین تماسش هنگامیکه پرسیدم چه موقع برمی گردید؟ گفت: انشاءا… خبر آمدنم را به شما اعلام می کنندوهمین طور هم شد وبعد از سه روز از آخرین تماس تلفنی خبر شهادتش را برایمان آوردند.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه