ايثار و فداکاري
یکبار که علی آقا باما تماس گرفت بعد از کمی صحبت کردن تلفن قطع شد و من فکر کردم بدلیل دوری مسافت تلفن قطع شده است کمی بعدها یکی از دوستانش می گفت: در آن لحظه ایشان مجروح بود و احتیاج به خون داشت ولی راضی نمی شد به ایشان خون بدهند و می گفت: « به بقیه بچه ها که از من واجب تر هستند خون بدهید بهمین دلیل در پشت تلفن ضعف کرده و بیهوش شده بود.»
ثبت دیدگاه