شناسه: 140218

خواب و روياي ديگران درمورد شهيد

زماینکه فرزند عزیز شهیدم رجبعلى مفقودالاثر بود و هنوز جنازه‏اش را نیاورده بودند یک شب در عالم خواب دیدم که با لباس بسیجس به منزل ت‏مد و سلام کرد و گفتم کفشهایت را در بیاور و بنشین و یک بسته کاغذ هم دستش بود. گفت اینها مدارک است مى‏خواهم ببرم امضاء کنند من گفتم که اینها کاغذ سفید است او گفت شما نمى‏توانید اینها را بخوانید. در همین حال از خواب بیدار شدم.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه