ايثار و فداکاري
بعد از عملیات که به ایلام برگشتیم متوجه شدم که ساک من و دوستم علی رستمی نیست . اسم ما دو نفر را در لیست شهدا نوشته و ساکمان را به مشهد و از آنجا به شهرستان بجنورد فرستاده بودند نه لباس و نه پولی داشتیم که به شهرستان برگردیم برادر ناظر پناه ازموضوع با خبر و مقدار پولی هم که داشتند بین ما تقسیم و لباس سپاهشان را هم به من دادند و گفتند : ناراحت نباشید ما مجدداً به خط برگشتیم و خوب با توجه به اینکه ساک هایمان را به شهرستان برده بودند خانواده هایمان نگران شده بودند و برادر ناظر پناه با اصرار از من خواستند که به شهرستان برگردم در ضمن نامه ای به من دادند تا به خانواده اش بدهم و پیغام برسانم که ایشان 14 روز دیگر برمی گردند ایشان خودش مرخصی من را از فرماندهی گردان گرفته ومن را راهی شهرستان نمودند اتفاقاً همان شب (شب شنبه ) من پاسبخش بودم و ضمن اینکه ایشان فرمانده دسته بودند مسئولیت مرا نیز به عهده گرفتند و ایشان موقعی که برای سرکشی از سنگرها رفته بودند در اثر اصابت خمپاره 60 به شهادت رسیده بودند .
ثبت دیدگاه