شناسه: 141476

آخرين وداع با خانواده

شب شهادتش زنگ زد و گفت: " پنج روز به من مرخصی می دهند، اما دو روز این طرف و دو روز از راه برگشت طول می کشد و فقط یک شب می توانم نزد شما باشم، به همین خاطر نیایم بهتر است." من گفتم:" اگر بیای? همان یک شب هم خوب است." اما ایشان هم اظهار خستگی کرد و گفت: " زنگ زدم تا ناراحت نباشید، من نمی توانم بیایم." خداحافظی کرد و صبح همان روز در جاده مهاباد- ارومیه در حالی که به همراه شهید عباسی پور سوار یک دستگاه موتور سیکلت بوده اند، و با یک ماشین تصادف می کنند و به شهادت می رسند.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه