صدقۀ جاريه
به نقل از همسرشهید: زماني که شنيد پدر شده است، خيلي خوشحال شد. آن روز مرا براي گردش به اصفهان برد.
آن روزها موز زياد نبود با اين حال برايم خريد؛ توي رستوران بوديم که رو به من گفت: «خيلي مواظب خودت باش و از استراحت غافل نشو.»
وقتي در جبهه بود تلاش ميکرد تا نسبت به قبل با من بيشتر در تماس باشد و يا برايم نامه بنويسيد حتي اگر مختصر و تنها در حد سلام و احوال پرسي خلاصه ميشد. در آنجا نيز حواسش به من بود و همۀ جوانب را در نظر داشت.
سفارش کرده بود فقط منزل پدر و مادرم بروم و تنها در خانۀ خودمان و والدينم هر چه خواستم بخورم چون از حلال بودن آن مطمئن است و راضي نيست جاي ديگري بروم و يا چيزي تناول کنم.
ميگفت: «فرزندمان را فرد صالحي پرورش بده تا صدقۀ جاريه برايمان باشد.»
ثبت دیدگاه