شناسه: 143010

عشق به جهاد

بعد از مدتی از جبهه به مرخصی آمده بود وقتی فهمید عملیات والفجر هشت در پیش است به من گفت : پدر جان اجازه بدهید تا بروم ودر عملیات شرکت نمایم . به او گفتم : پسرجان هنوز مرخصی شماتمام نشده است این بار نوبت من است او گفت : پدر جان من می روم به جبهه و شما کار کشاورزی را ادامه بدهید .

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه