پيش بيني شهادت
راوی حسن مروجی: یادم می آید یکدفعه در زمستان مقداری هیزم جمع آوری کرده بودیم و حسین در حیاط مشغول شکستن هیزمها با تیشه بود که ناگهان تیشه به گوشه ی ابرویش اصابت کرد و ابرویش شکافت برداشت و ما بلافاصله برای ضد عفونی و بند آمدن خونش پارچه ای را آتش و خاکسترش را روی محل زخم گذاشتیم و بعد به مرور زمان محل شکستگی بصورت خال سیاه روی ابرویش ماند و ایشان می گفت : این نشانه است و هر وقت من گم شدم شما از روی این خال می توانید مرا شناسایی کنید ما آن زمان متوجه منظورش نشدیم تا زمانی که ایشان به شهادت رسید و مدت سه ماه ایشان گمنام بود و ما در تمام این مدت همه جا دنبال ایشان گشتیم گویی به وی الهام شده بود که مدتی گمنام می شود.
ثبت دیدگاه