شناسه: 144222

عشق به جهاد

راوی نساء حیدریان: دفعه ی آخری که محمدحسین می خواست جبهه برود تازه پلاتین پایش را درآورده بودند با این که هنوز پانزده روز مرخصی داشت صدای بلند گو را شنید که می گوید کاروانی قرار است به جبهه برود کاروان رفت و ایشان روز چهارم مرخصی گفت می خواهم به مشهد بروم که درس بخوانم و روز بعد رفت اما بعد از یک هفته نامه ای از اهواز برایم فرستاده بود و نوشته بود که مادر خیلی از شما عذر می خواهم و از شما متشکرم ولی چون صدای کاروان را شنیدم دلم فرو ریخت و به جبهه آمدم.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه