خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد
راوی عبدالحسین شاعری : به خاطر دارم قبل از به شهادت رسیدن حمید محمد پور یک شب خواب دیدم که در یک باغ بزرگی هستم که درآن یک سالن بزرگ و زیبا بود وقتی داخل سالن شدم دیدم حمید در حالی که لباس سفیدی بر تن داشت بر روی سکویی نشست و چند تن از دیگر همرزمان هم دوره ایشان جمع شدند و به صحبتهای حمید گوش می کنند و با یکدیگر صحبت می کنند که من از خواب بیدار شدم تا اینکه روز قبل از عملیات حمید را دیدم که برگه مرخصی اش را دستش گرفته است و پیش فرمانده رفت که مرخصی بگیرد و نزد پدر و مادرش برود. ولی چون فرمانده به دیگر دوستان و همرزمان حمید مرخصی نداده بود او هم برگه مرخصی اش را پس می دهد و به مرخصی نمی رود و می ماند تا اینکه روز عملیات شروع می شود و ایشان همراه دیگر همرزمانش جلو می روند و در اثر اصابت گلوله خمپاره ای که درکنار آنها همه به درجه رفیع شهادت نائل می آیند و شربت شهادت را می نوشند که تعبِیر خوابم همانگونه بود که دیدم همان افرادی که در خوابم با حمید صحبت می کردند همانها هم به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
ثبت دیدگاه