شناسه: 145808

حجب و حيا

راوی محمود همت آبادی : در عملیات مأووت به اتفاق رئیس ستاد آقای ناصری با توجه به کمبود نیرویی که داشتیم رفتیم شب قبضه ها را جا بگذارند و سرکشی از مجموعه ی غقبه خودمان که آتش می ریختیم داشته باشیم چون ما احتمال می دادیم که بعد از آفند و عملیات این خطوط گردرش، الاغلو و گلان و آن مجموعه را یا تپه مرغی را که بالا سر ما بود پدافندش را به ما بدهنداز از مقر نیروهایمان می رفتیم سر می زدیم عزیزانی که شهید حاج حسن محقر را از نزدیک دیده بودند قد متوسطی داشت همین طور که می رفتیم خمپاره نزدیکی ما به زمین اصابت کرد خوب احتیاط این است که بخوابیم روی زمین یادم هست آقای محقر کمرش را دولا کرد خمپاره بعدی که خورد آزاد شد کمرش سوی را کاملاً مسلط بود فقط به گلوله نگاه می کرد که به کجا می خورد موقعی که ما بلند شدیم چون ما نیروهای استفاضی بودیم هر صدایی که می شنیدیم تجربه نداشتیم روی زمین می خوابیدم خود آقای ناصری و دیگران هم که با ما بودند بخاطر این که ما رعایت بکنیم آنها هم با ما همکاری می کردند و ما تجربه ای که شهید محقر در نوع صدا و گلوله داشت فرق می کرد آقای محقری این را درک کرد و احساس کرد که ما خوابیدیم و ایشان نخوابیدن به علت این که بگوییم شجاع است نه همان جا که بلند شدیم از آقای ناصری عذر خواست که ببخشید از این که من نتوانستم بخوابم شاید این هم نشان می داد که خیلی شجاع است یعنی نزدیک به بی باک بودن بود که گلوله بغل گردنش پشت سر هم می خورد ولی در اینجا فقط کمرش را خم می کرد. حجب حیا ایجاب می کرد که معذرت خواهی کند می گفت ببخشید بی احترامی نشود من به او گفتم که نمی ترسید آقای محقر چون هنوز در برخورد های اولیه بود آنجور با هم یخلا نشده بودیم گفت من نیروی قبضه ی ادواتی هستم و حسابش فرق دارد و ادواتی برای شما الگو است الان من می دانم که این حرفش چقدر است نزدیک است یا نه البته احتیاط این است که باید احتیاط کرد اما ایشان بر اثر تجربه ای که داشت شاید تجربه ی او برای ما الگو نبود. آقای ناصری برای ما الگو بود ولی برای شخص خودش این کار را نکرد بعد هم عذر خواهی کرد و من هم از او پرسیدم گفت: که من آن تجربه ای که دارم در بحث ادوات دارم.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه