شناسه: 145809

خواب و روياي ديگران درمورد شهيد

راوی سید علی اوسط موسوی : در منطقه ی شلمچه که بودیم در مراصغمان با کمبود نیرو مواجه شده بودیم دشمن هم شدیداً پیشروی کرده بود و آتش شدیدی را روی موانع ما می ریخت با سلاحهای مستقیم و منحنی می زد. بنده در سنگردیده بانی بودم تا صبح بیدار بودم بعد از نماز صبح آتش بازی های دشمن خاموش شد و رفتم به داخل سنگر دراز کشیدم و همان طور خواب رفته بودم که درعالم خواب حاج حسن محقر را دیدم او را در آغوش گرفتم در حالی که می دانستم ایشان شهید شده است همان طور که گریه می کردم از صدای گریه از خواب بیدار شدم بعد رفتم بالای سنگر نشستم سخت متأثر بودم از این خواب ناگهان دیدم یک موتور سوار از دور دارد به من نزدیک می شود او را شناختم جانباز عزیز حسین زنده دل مسوول تخریب لشکر ویژه شهداء بود نزدیک من رسید او را در آغوش گرفتم حالش را جویا شدم گفتم چند دقیقه پیش من شهید حاج حسن محقر را خواب دیدم. تبسمی مثل تبسم شما بر لب داشت ایشان خنده ای کرد و لحظه ای هم کنار ما آمد در سنگر نشست و بعد راهش را گرفت و دنبال مأموریتش رفت.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه