بدون عنوان
همسر شهید:روزی که خداوند آرزویش را برآورده کرد و فرزندمان به دنیا آمد، غلامعلی در پادگان بود و شب که به خانه برگشته بود ، باران شدیدی می بارید. با توجه به وضعیتی که در خانه داشتیم، علی رغم اصرار زیاد ، به خانة پدرشان رفته و در آنجا خوابید. صبح که آمد و مطلع شد ، که فرزندمان پسر است، گفت:" خدا مرا به آرزویم رساند و اسم پسرمان را مهدی گذاشت."غلامعلی در یک عملیات مجروح شده بود. وقتی که من خبردار شدم ، آدرسش را که در یکی از بیمارستان ها در تهران بود را گرفتم و به عیادتش رفتم. وقتی که وارد اتاق شدم، با دیدن من خیلی خوشحال شد و گفت: چگونه توانستی مرا پیدا کنی؟ به او گفتم: جوینده، یابنده است. بعد از دو سه ساعتی که پیش ایشان بودم، برگشتم و موضوع را به پدر و مادرش اطلاع دادم.
ثبت دیدگاه