شناسه: 149021

لحظه و نحوه شهادت

راوی محمد ابراهیم خدادوست: احمد کاووسی در کنار اینکه جانشین واحد آموزش بود، مربی تاکتیک نیز بود. در عملیات کربلای 5، در قرارگاه شهید بروجردی اهواز مستقر بودیم. احمد همیشه منتظر این بود که برادر رضوی (مسئول واحد آموزشی) که با رفتن او به خط مخالفت می کرد به نحوی از پادگان خارج شود تا او فرصت پیدا کند و خود را به خط برساند. بالاخره انتظار احمد به سر رسید و برادر رضوی به مرخصی رفت. احمد در صدد این بود تا گردانی را فراهم کند و به خط مقدم برود. شبانه تعدادی نیرو را تحویل گرفتیم. با گذراندن دورة آموزشی فشرده و سازماندهی نیروها روانه خرمشهر شدیم. شب وارد خرمشهر شدیم. روز بعد نیروها را سازمان دادیم و بعد از نماز مغرب و عشاء به اتفاق احمد و چند نفر دیگر از برادران اطلاعات تا شهرک دوئیجی پیش رفتیم. در حین پیشروی با آتش شدید دشمن رو به رو شدیم و از آن منطقه برگشتیم شب را در خرمشهر ماندیم. روز بعد کادر گردان از بیرجند آمدند و قصد داشتند گردان را از احمد تحویل بگیرند. ولی احمد راضی نمی شد. به آنها گفت: ما نیروها را به خط مقدم می بریم و بعد از اینکه عملیات تمام شد، نیروها را به شما تحویل می دهیم. روز بعد ساعت 10 صبح با احمد به خط مقدم رفتیم و از شهرک دوئیجی وارد اروند صغیر شدیم. در این اروند صغیر، 400 متر خشکی بود که بایستی آنجا را پوشش می دادیم و خط پدافندی را در آنجا تقویت می کردیم. کاووسی ما را توجیه کرد و قرار شد من آنجا بمانم و او برگردد و نیروهای ما را به جلو بفرستد. احمد با یکی از نیروهای اطلاعات به عقب برگشت و بعد از مدتی نیروها آمدند و در خط سازماندهی شدند. در سنگر کمین قرار گرفته بودم که احمد با یکی از همرزمانش به منظور سرکشی از خط و نیروها آمدند. وضعیت خط را برای او تشریح کردم. در همین حین متوجه تانکی که به طرف ما می آمد، شدیم. من برای بررسی وضعیت دوربین را برداشتم و چند متری از احمد فاصله گرفتم. مشغول نگاه کردن تانک بودم که برای لحظه خمپارة 60 در چند متری اصابت کرد. گرد و غبار غلیظی به آسمان بلند شد. احساس کردم صورتم تر شده است. مقداری خون بر روی صورتم پاشیده بود. به سمت راست نگاه کردم و پرسیدم چه کسی شهید شده است؟ کسی جواب نداد. به سمت چپ که نگاه کردم، احمد را دیدم که از ناحیه سر ترکش خورده و به شهادت رسیده بود.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه