تولد و کودکی
به روایت از علی اکبر خانی : در موقع نوزاد بودن محمد ابراهیم در کلاته ای بنام پیر زاویه توی باغ زندگی می کردیم و من در بیرون از خانه مشغول کارکردن بودم که سیدی وارد خانه شده بود. نوزاد را برداشته بود و او را بوسیده بود و دستش را از پیشانی ایشان تا انگشت پای محمد ابراهیم کشیده بود و گفته بود: " سه دانه انگور بیاور. " همسرم یک خوشه آورده بود و مرد سید سه دانه انگور خورده بود و بلند شده بود که برود. همسرم خواسته بود بقیه انگور را به ایشان بدهد، ولی او سوار بر اسبی شده و دیگر هیچ اثری از او ندیده بود.
ثبت دیدگاه