شناسه: 150377

پیش بینی شهادت

یادم می آید ایشان یک دفعه مرا به زیارت آقا علی بن موسی الرضا به مشهد مقدس برد آنجا برایم یک چادر نماز خرید وباهم به حرم مطهر رفتیم وهمان روز پس از زیارت به بجنورد بازگشتیم وایشان به من گفت : می خواهم از همین جا به جبهه بروم من به وی گفتم : اول به روستا برویم ولی ایشان گفت : نه ، شما به روستا بروید ومن هم عازم جبهه می شوم ایشان مرا سوار ماشین کرد وضمن خداحافظی گفت : که از عمو و زن عمو خداحافظی کن و بگو مرا حلال کنند من گریه ام گرفت وگفتم : عمو این حرف را نزن انشاءا… صحیح و سالم به منزل برمی گردی ولی ایشان گفت: به هر حال جنگ است و من یقین دارم که شهید می شوم وآن لحظه آخرین دیدار من با ایشان بود و پس از مدت کوتاهی ایشان به شهادت رسید.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه