محبت و مهربانی
به روایت از اسدالله قربانی : به یاد دارم یک دفعه که محمد برای کار به تهران رفته بود همزمان بود با ایام نوروز و چون ایشان نتوانسته بود به روستا بیاید مقداری لباس برای تمام اعضا خانواده خریده و فرستاده بود و نامه ای هم نوشته بود که چون من نمی توانم بیایم ولی از شما می خواهم که این لباس ها را بپوشید تا در بین مردم سر افراز باشید.
ثبت دیدگاه