شناسه: 150596

پشتیبانی نیرو مالی و فرهنگی

به روایت از سلطان جعفری : یادم هست که پسرم داوود تازه به مرخصی آمده بود . یک شب که در خانه نشسته بودیم که بلندگوی مسجد محل صدا زد هر کس برای جبهه کمکی دارد به مسجد بیاورد . همان جا داوود بلند شد و به من گفت : مادر در خانه چه داری تا به جبهه کمک کنیم چون خودش در جبهه بود می دانست که در جبهه چه خبر است . من هم گفتم : یک کاف دارد . داوود کاف را برداشت و به مسجد برد و از مسجد برای من یک قبض رسید کمک به جبهه گرفت و به خانه آورد و آن روز من خیلی خوشحال شدم و به این کار پسرم آفرین گفتم .

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه