شناسه: 151871

آخرين وداع با خانواده

آخرین دفعه که فرهاد به مرخصی آمد هنگام برگشتن به خدمت برادر کوچکش دنبال او گریه کرد و پدرش ناراحت شد و پسر کوچکم را کتک زد. فرهاد گفت: پدرجان، حسین را کتک نزن من او را به همراه خود به شهر می برم و برادرش را همراه خودش به شهر برد و بعد یک جفت کفش برای او خریده بود و به همراه یکی از دوستان برادرش را روانه روستا می کند.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه