خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
راوی علی جلینی: یک شب در خواب دیدم که پسرم در کلاتة نور محمد رمای از گوسفندان را می چراند و خیلی سرحال و شاداب بود. به علی اکبر نزدیک شدم گفت: مادرجان من خوبم و می خواهم با همین گوسفندان همیشه باشم.
راوی علی جلینی: یک شب در خواب دیدم که پسرم در کلاتة نور محمد رمای از گوسفندان را می چراند و خیلی سرحال و شاداب بود. به علی اکبر نزدیک شدم گفت: مادرجان من خوبم و می خواهم با همین گوسفندان همیشه باشم.
ثبت دیدگاه