شناسه: 157659

خواب و روياي ديگران درمورد شهيد

راوی فاطمه عیدی زاده: یک شب در خواب دیدم که رفته ام بر سر مزار فرزندم علیرضا دیدم لباس سربازی به تن داشت و نقابی نیز به صورت زده بود . من گفتم : خدایا ، دوست دارم صورت فرزندم را ببوسم که در این حال یک نفر به من گفت : صلوات بفرست تا به خواسته ات برسی . من هم صلوات فرستادم و نقاب صورتش کنار رفت و شروع کردم به بوسیدن صورتش تا اینکه شهید علیرضا گفت : مادر جان دیگر بس است و از خواب بیدار شدم .

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه