خاطرات جنگی
برای عملیات والفجر 8 مسئول یگان مرا خواست و گفت:" شما باید با ده نفر به جلوی خط بروید و بین ما و دشمن را ظرف مدت 5 روز کامل، باز کنید." لحظات بسیار حساس بود، از یک طرف خیلی خوشحال بودم و شور عجیبی در دلم بود و از طرفی به خودم می گفتم: آیا می توانم از عهده اش بربیایم یا نه؟ باید اول ده نفر همراهم را توجیه می کردم و پس از آن با قایقهای تحت فرمانم به خط دشمن در آن طرف شط العرب می زدیم و بعد هم اگر زنده ماندیم هدایت نیروهای گردان را به عهده می گرفتیم. روز اول بود و باید با برادر مسئول یگان جهت شناسایی به جلوی خط می رفتیم. وقتی به نزدیک دشمن رسیدیم، صدای ترانه های مبتذل عربی را شنیدیم! ـ از سوی جبهه حق دعا و معنویت و از سوی جبهه باطل، ترانه و کارهای خلاف شرع دیگرـ بالاخره کار را اینگونه شروع کردیم؛ خورشید که غروب می کرد با چند بیل و اره به طرف جلو می رفتیم و کار را به آرامی و بدون سروصدا شروع می کردیم، اینجا بچه هایی که با من بودند می بایست نیم متر داخل آب بروند و آب را لایه روبی بکنند تا اینکه قایقهاشان بتواند با یک نیش استارت روشن شوند و سریع به خط بزنند! این خود، کاری خطرناک و دشوار بود و اگر از معجزات و پشتیبانی خداوند نبود، با آن صداهایی که گاهی ایجاد می کردیم واقعاً دشمن متوجه می شد و تمام کارهای عملیاتی به هم می خورد. خلاصه خسته و کوفته تا پاسی از نیمه شب کار را بدون وقفه انجام می دادیم! ما باید حدود 150 متر کانال را لایه روبی می کردیم و تمام نخلهای لفتاده را از سر راه قایقهایمان بر می داشتیم. با هر زحمتی بود حدود سه روز تمام وقت همه کارهارا انجام می دادیم به طوری که حتی قایقها را داخل آبراه انداختیم! من ده نفر نیرو را از گروه ذوالفقار که واقعاً به حق ذوالفقار بودند، گرفتم. آنها مثل شیر بر دشمن تاختند و روی مرا جلوی مسئولین سفید نگه داشتند به طوری که با تشویق فرماندهی روبرو شدیم! به خاطر اینکه کارهای عملیات 2 روز جلو افتاده بود از طرف فرماندهی خیلی ما را تشویق نمودند. از اینجا به بعد وظیفه ای که برای من محول شده بود، خیلی خطرناک بود. صددرصد می دانستم که ایندفعه دیگر لیاقت شهادت نصیب من خواهد شد، چون باید دو طرف منطقه دشمن را با دوشیکایی که روی قایق نصب کرده ایم، می پوشاندیم و قایقهای تحت امر،خود را به خط دشمن می زدند. در اینجا بود که دشمن تمام آتش خود را متوجه من کرد و به احتمال صددرصد قایق منهدم می شد و بجه ها هم از این فرصت استفاده کرده و به خط دشمن می زدند. شب چهارم بود که به من اطلاع دادند که عملیات از آنجایی که قرار بود انجام شود، انجام نمی شود! سریع قایقها را از فاو فاروج به اسکلة عریضی ببرید. باز کارها با خستگی زیاد از سر گرفته شد! به طرف اسکله عریضی رفتیم. بعد از دو روز ساعت ده شب از آنجا به قایقهای عملیاتی و ده نفر نیروی تحت امر من و نیروهای گردان به خط دشمن، زدیم و خط را شکستیم! زمانی که به طرف ام الرصاص حمله می کردیم، عراق از جزیره ماهی به شدت قایقهای ما را می کوبید. آتس بسیار سنگین بود ولی از آنجا که ما با خدا بودیم و آیه: وجعلنا من بین ... ذکر ما بود، هر ده قایق به خط زدند و نیروها را به قول خودمان هلی برد کردیم و ام الرصاص آزاد شد. در همین بین بود که نیروهای دریایی به خط بوارین هم حمله کرد و خط آن طرف هم شکست. ماهی مثل یک دژ محکم از کار در آمده بود و بشدت مقاومت می کرد. البته ناگفته نماند که کار تیپ ما فقط کشاندن نیروهای دشمن از فاو و بعد حمله به فاو بود که با موفقیت فاو را تسخیر کردند. واحد من که از گروه ذوالفقار بود بعد از عملیات ظرف48 ساعت و با سرعتی بی نظیر تمام وسایل خود را از شهر خرمشهر به پایگاه نیروی دریایی که در جزیره بود، بودند.
ثبت دیدگاه