شناسه: 159848

عشق به جهاد

به روایت طاهره شکم برآبادی : مدتی بعد از اینکه شوهرم به جبهه رفته بود برادرم حسین تصمیم گرفت که به جبهه برود و جهت خداحافظی به نزد من آمد. من به او گفتم: برادر صبر کن شوهرم از جبهه برگردد بعد تو برو گفت: خواهر الان جبهه احتیاج به نیرو دارد من باید بروم و وقتی دیدم اصرار من اثری ندارد گفتم: برو خدا پشت و پناهت باشد. که در این موقع گفت: من افتخار می کنم به چنین خواهری.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه