زندگی مشترک
به روایت از معصومه براتی : هر چه از مدت ازدواجمان مىگذشت بیشتر متوجه مىشدم که عشق به امام وجبهه در او موج مىزند شبهاى حمله که فرا مىرسید مىدیدم تا صبح بیدار مىنشیند و براى رزمندگان اسلام دعا مىکند و به من نیز مىگفت: براى رزمندگان در نماز دعا کن و پیروزى آنها را از خدا بخواه و همیشه در خانه و سر کار سرودهاى جنگى را با خود زمزمه مىکرد. با خواندن این سرودها دل من از جا کنده مىشد خیلى ناراحت مىشدم و یک عقده بزرگى در وجودم پیدا مىشد دوست داشتیم گریه کنیم. حال که به گذشته فکر مىکنم مىفهمم او مىخواست براى این آرزوها آماده کند.
ثبت دیدگاه