شناسه: 160026

خاطرات سیاسی

به روایت از محمد رجب زاده : معلم انقلابی ! اولین سالی بود که به مدرسه جدیدی که از مدارس معروف و پر طرفدار آن شهر بود ، منتقل شده بودم همه دبیران از من با سابقه تر بودند . «او» را نیز به همین مدرسه فرستاده بودند . یکی از معلمان که بت نیروهای انقلابی میانه خوبی نداشت هر وقت فرصتی می یافت به سخنرانی پرداخته و از کاهی ، کوهی می ساخت . در شایعه پردازی بلند گویی خاموش ناشدنی بود ! البته وقتی که «او» بود نه تنها دم نمی زد بلکه خود را همراه جلو می داد . جزء او از هیچ کس واهمه ای نداشت . یک روز ، گرم پرداخت شایعه جدیدی بود که ناگهان آن مرد انقلابی و به خدا پیوسته وارد شد . موضوع به گونه ای بود و به جایی رسیده بود که نتوانست آن را قطع کند . اگر چه با دیدن او به لکنت افتاد ولی ماجرا را به هر شکل به پایان برد . ( معلم انقلابی خطاب به وی گفت : اگر چه همه حرفهایت را شنیدم اما تا حدی موضوع به دستم آمد . فقط همین را به تو بگویم که هر چه به تو گفته اند و شنیده ای و با این آب و تاب تعریف کرده ای دروغ محض است و حاضر در حضور جمع معلمان دروغ بودنش را ثابت کنم . به قول خودش اولین باری بود که یک انقلابی قاطع و نترس را رو در روی خود می دیدم . در حالی که رنگ از چهره اش پریده بود . سعی داشت اندکی از گفته هایش را به جمع بقبولاند اما پا فشاری معلم انقلابی بر ثابت کردن دروغش او را مجبور کرد که اتهام شایعه پردازی اش را بپذیرد . شهید دوستانه از وی خواست که تا مطلبی بر او مسلم نشده است ، حرفش را نزند ! از آن پس تا «او» بود کسی حرف بی ربطی نگفت ! هر زوز صبح که می آمد ، ریش تراشیده ها را مورد خطاب قرار می داد و با خنده می گفت : به فتوای همه مجتهدین ، تراشیدن ریش حرام است . تعجب می کنم از کسانی که هر روز این حرام را مرتکب می شوند و ادعا می کنند که پیامبر (ص) و اهل بیت او را دوست دارند ! نصیحت خیر خواهانه اش در من نیز که گاهگاهی ریشن را می تراشیدم اثر گذاشت و دیگران را هم حسابی به راه آورد .

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه