شناسه: 160406

خواب و رویای شهید

به روایت از جعفرقلی شرفی : وقتی من می گفتم شهید را در خواب می بینم، می گفتند: که نمی دانیم چرا ما او را در خواب نمی بینیم، یک روز بعد از این گفتگو بین من و مادر پرویز، شبی خواب دیدم موقع نماز جماعت در هنرستان شهید باهنر پسرم پرویز به اتفاق شهید بیکی زاده آمدند و ما یکدیگر را بغل کرده و مدت زیادی گریه کردیم ناگهان یاد حرف مادرش افتادم از شهید پرسیدم: شما چه موقع می آئی که من مادرت را نیز بگویم برای دیدن تو بیاید گفت: به ما روزهای چهارشنبه اجازه می دهند که این جا بیاییم همین طور صحبت می کردیم که از خواب بیدار شدم، به قدری گریه کردم که متکای زیر سرم خیس شده بود

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه