خاطره شماره 1 - شهید غلام رضا زنگویی
«اگر برگشتم» مادر شهید می گوید: آخرین مرتبه ای که به مرخصی آمده بود. دختر کوچک همسایه ما به او گفت که عمو رضا وقتی که از منطقه برگشتی، برای من یک عروسک بخر. که شهید برگوار در جواب به او گفت عمو رضا دیگر ب نمی گردد و اگر برگشتم این کار را می کنم. «پیشگویی» انسانها در تعالی روح و تهذیب نفس و تقویت اراده. در عقیده و عمل از انسانهای پیامبر گونه راه و رسم زندگی را آموخته اند. مادر شهید می گوید: در آخرین مرخصی که آمده بود، واقعاً به او الهام شده بود که به شهادت می رسد. معمولاً جنازة شهید را در روزهای دوشنبه و پنج شنبه با هواپیما می آوردند. هر موقع که صدای هواپیما را می شنید به اهل خانه می گفت. چند روز دیگر در همین هواپیما مرا به صورت افقی خواهند آورد.همه از این پیشگویی او ناراحت می دیم. موقع رفتن نیز خداحافظی او با همیشه فرق داشت.
ثبت دیدگاه