خواب و رویای دیگران در مورد شهید 1
به روایت از یدالله حیدری : یک شب در عالم خواب دیدم که دارم از مکانی عبور می کنم، ناگهان به باغ بزرگی رسیدم ومتحیر شدم وکنار باغ ایستادم و وقتی کمی جلوتر رفتم دیدم که انگار باغ خیابان کشی شده و در این وقت ناگهان دیدم که یک فرد بلند قدی به طرف من آمد وقتی نزدیکتر شد دیدم شهید محمد رحیمی است. یک پیراهن سفید وتمیزی به تن داشت هم دیگر را به آغوش کشیدیم وبعد گفتم: چند روز است که تو را ندیده ام گفت: من همیشه در این باغ هستم ومن مسئول نگهداری این جاهستم وبه من گفت: تو هم بیا به طرف ما برویم من گفتم: بعدا می آیم. بعد ازخداحافظی من دیدم که محمد به طرف گردنه ای که در باغ وجود داشت رفت. در این هنگام بود که از خواب بیدار شدم.
ثبت دیدگاه