خواب و رویای شهید
به روایت از معصومه سبک باری : یک روز علی با دوستانش در بیابان مشغول کندن هیزم بودند که کلنگ به پای او اصابت کرد بیهوش شد بعد از آنکه علی به هوش آمد گفت یک سید بزرگوار آمد و گفت: تا می توانی کار خلاف و غیر شرع انجام مده که مقام تو بسیار رفیع و والا است .
ثبت دیدگاه