خواب و رویای دیگران در مورد شهید
ؤیای صادقانه از زبان پدر شهید شبی اسماعیل را در خواب دیدم، که با لباس بسیجی خون آلود، به سوی خانه می آمد. از ایشان پرسیدم: بابا از کجا می آیید. گفت: بابا من از مسجد و از نماز می آیم. و همچنین خاله ام بعد از شهادتِ اسماعیل دچار درد چشم شدیدی می شود. لذا ایشان خواب می بیند. که در عالم خواب شهید سرمه دانی را به ایشان می دهد. و دستش را به چشم های وی می کشد. ایشان می گفت: وقتی از خواب بیدار شدم. دیگر درد چشمی را احساس نکردم. و از آن روز به بعد با خود عهد بستم. که هر روز صبح به زیارت مزار شهدای روستا، و شهید اسماعیل بروم. شهید فردی باوقار، صبور و مقید به خواندن نماز اول وقت در مسجد بود. و اسماعیل هیچگاه بعد از نماز صبح نمی خوابید. و قرآن می خواند. سپس با دود کردن سپند ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد (ص) را در فضای خانه طنین انداز می نمود. و همچنین علاقة زیادی به شرکت در جلسات دعای توسل و کمیل داشت. و نیز با همکلاسی های خود دورة قرآن هفتگی برگزار می نمود.
ثبت دیدگاه