شناسه: 172365

لحظه و نحوه شهادت

به روایت از لیلا جنت آبادی : در عملیات کربلای 5 من و آقای حسنی با توجه به اینکه هر دو غواص بودیم با پیشنهاد خودمان آر پی چی زن شدیم و در پشت خاکریز بودیم که دشمن به طور مکرر پاتک می زد و آتش سنگین می ریختند به حدی که فرمانده گردان به داخل سنگر رفته بود و از آنجا گلوله ها را آماده می کرد و به سمت ما پرتاب می کرد . آقای حسنی بلند شد که آر پی چی را شلیک کند که ناگهان گلولة خمپارة 60 دشمن به پهلوی ایشان اصابت کرد و من خودم را به بالای سر ایشان رساندم که دیدم گلوله عمل نکرده و با دستم آن را بیرون کشیدم به طوری که دست من زخمی شد و سپس با چفیه زخم پهلوی آقای حسنی را بستم و امدادگران را صدا زدم که او را عقب ببرند . حدود 15 روز بود که هیچکس از او خبری نداشت و همه می گفتند : او مفقود شده است . بالاخره پس از عملیات که برای مرخصی به اهواز رفتیم و قرار بود فردای آن روز به شهرستان برگردم که شب فرمانده گردان به نزد ما آمد و گفت : مأموریت خورده و باید برگردیم به خط و به اسکله برگردیم و جنازه هائی که مانده به عقب بیاوریم که وقتی به آنجا رسیدیم و به آب زدیم اولین جنازه ای که به آن برخورد کردیم جنازة شهید حسنی بود .

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه