شناسه: 172874

کار و شغل

به روایت از شهربانو محمدی مطلق : به خاطر دارم سال 62 بود.که من و حاج ابراهیم به خانه خدا رفتیم . فرزندم مجید هم به مدرسه می رفت و در مغازه کار می کرد و از خانه و بچه ها نگهداری می کرد . وقتی از خانه خدا برمی گشتم . ایشان همه ی امکانات را آماده کرده بود و خودش هم با دوربین عکس می گرفت و برای ما قدم به قدم گوسفند قربانی می کرد بعد از چند روزی دیدم بچه ها برایم شیرینی آوردند و گفتند : این شرینی قبولی مجید در امتحانات رانندگی است و قبل از اینکه گواهی نامه به دستش برسد به جبهه رفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد و گوهینامه به دستش نرسید.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه