پيش بيني شهادت
راوی محمد جابری: یک روز به او گفتم: 2 سال جبهه بودی پیش بچه های خود بیا، حدود دو سه ماه نزد ما ماند تا ای که یک روز آمد و گفت: کاوه مجروح شده می خواهم به عیادتش بروم. به عیادت او رفت پس از برگشتن قصد رفتن به جبهه کرد پسر بزرگم به من گفت: بابا، الله یار گفته که نوبت من رسیده ، شما به بابا چیزی نگو. من بدون نوبت می خواهم به جبهه بروم. او رفت و بعد از چهارده روز خبر شهادتش آمد.
ثبت دیدگاه