شناسه: 188335

اعتقاد به ولايت

راوی ذبیح الله نویدی : بعد از برگشت از عملیات به سوی تهران حرکت کردیم پس از رسیدن به تهران در راه آهن قرار بر این شد که دو نفر حفاظت وسایل را بر عهده بگیرند بقیه یک کشتی داخل تهران بزنند نجفی گفت : بچه ها شما بروید من و نویدی هستیم بعد از برگشت بچه ها نجفی به من گفت نویدی کجا برویم گفتم: هر کجا که شما دوست دارید گفت حاضرید به جماران برویم؟ گفتم: جای خوبی را انتخاب کردی از راه آهن تهران به سوی جماران و به قصد دیدار امام رفتیم به جماران که رسیدیم به نگهبان دم در گفتیم ما از جبهه آمده ایم و آرزو داریم که امام عزیز را ملاقات کنیم نگهبان گفت دیدن امام به این سادگی نیست و اجازه ندادند برای لحظه ای امام را ببینیم . با دلی شکسته و قلبی ناراحت و ناامید به راه آهن برگشتیم زیرا برای ساعت پنج بعد از ظهر بلیط قطار برای مشهد داشتیم بعد از رسیدن به مشهد به سوی فردوس حرکت کردیم و از فردوس به روستای افقوکه زندگی می کردیم رفتیم هنوز از مرخصی مان دو شب بیشتر نگذشته بود که آقای اکبر درخشان مسوول جهاد فردوس به افقو آمدند و گفتند از تهران تلفن زده اند که راننده هایی که در عملیات شرکت داشته اند هر کدام مایل باشند برای دیدار امام به تهران بروند فردا شب باید در تهران باشند همان شب به فردوس آمدیم و از آنجا به تهران حرکت کردیم به قصد دیدار امام و قضیه را برای درخشان تعریف کردیم ایشان تعجب کردند بعد از رسیدن به تهران به دیدار امام آمدیم و به آرزوی بزرگ خود رسیدیم.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه