پيش بيني شهادت
راوی یحیی کیقبادی: موقعیکه برادرم محمد رضا می خواست به جبهه برگردد رفت و از همه دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و برگشت و وسایلش را جمع کرد و آماده ی حرکت شد که گفت: دو تا از دوستانم که با من به مرخصی آمده بودند در روستای بدرغ آباد زندگی می کنند من به دنبال آنها می روم تا با هم به جبهه برویم چون آن موقع ماشین کم بود برادرم اسبی را که داشتیم سوار شد و به طرف بدرغ آباد به راه افتاد بعد از مدتی که در جبهه حضور داشت یک دانه عکس به یکی ازدوستانش داده بود تا برای ما بیاورد. وقتی علتش را از او پرسیدم گفت: چون محمد گفت بر من الهام شده که شهید می شوم و این عکس برای موقع تشییع جنازه ام لازم می شود.
ثبت دیدگاه