شناسه: 196975

تولد و کودکي

راوی مریم ساربان: خمیرها را سر تنور برده بودم تا نان بپزم که دیدم عیسی نیست به درب خانه ی ارباب رفتم به زن ارباب گفتم: عیسی کجاست؟ گفت: عیسی که سر تنور بود نگاه کردم سر تنور را دیدم بچه وسط تنور افتاده و نشسته است و یک تکه نان هم دستش است جیغی کشیدم این بچه را از توی تنور برداشتم خدا وکیلی یک تکه آتش فضله گوسفندی به پاشنه ی پای بچه چسبیده بود و اندازه یک سر سوزن هم بچه آزار ندیده بود واقعا مثل معجزه بود.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه