خاطرات جنگي
راوی سیداحمد رحیمی: در برگشت از خط یکی از بسیجیان شیراز که یک جوان 16 ساله و بنا بود را دیدم که دو دستش تیر خورده و نشسته بود. بعد من به او گفتم که تو خیلی توفیق پیدا کردی که در راه خدا مجروح شدی. باید خیلی شکر گزار باشی. او می گفت: ما که کاری نکردیم. یکی از بچه ها مجروح شده بود و من بالای سرش رفتم. سرش را تکان دادم. او گفت: به من دست نزن که سرم روی بالین (دامن) حضرت است و بعد هم به آرامی شهید شد.
ثبت دیدگاه