شناسه: 246278

خاطرات سياسي

راوی محمد حسین رضائی: یادم هست در قاین یک عدّه ای آمده بودند و زده بودند شیشه ها و عکس شهید بهشتی را شکسته بودند و خلاصه تمام قاین را سرکوب کرده بودند . و رئیس شهربانی آن وقت هم با آنها هم کاری کرده بود و قاین سقوط کرده بود . شهید رحیمی و شهید شهاب در یک جلسه ای که در فرمانداری داشتند گفتند چکار کنیم . گفتند که شما بروید قاین ، در آنجا بسیج حمله داشت و تعدادی که داوطلب بسیج بودند اسمهایشان را دادند و گفتند به آنها مراجعه کنید زیرا غائله باید بخوابد . و یک تعدادی از نیروهای خوب مثل پدر شهید قاسمی و آقای مرصعی آمدند و با هم بعنوان نماینده دادسرای انقلاب و فرماندهی سپاه آنجا رفته بودیم و نظارت و رهبری گروه را بر عهده داشتیم تقریبا ساعت 2 بعد از ظهر به قاین رسیدیم، می خواستند یک تظاهراتی راه بیندازند که منافقین را سرکوب کنند. ولی اینها طوری کلاه سر غافله گذاشته بودند که به محض اینکه بیرجندیها را می دیدند، زنها به آنها سنگ می زدند. ما دیدیم که اینجوری نمی شود. بعد گفتیم که نیروها در میدان آنطرف پمپ بنزین جمع شوند. و در آنجا یک ساختمانی بود که نیروها و برادرانیکه ذوق بسیجی بودن را داشتند ولی بسیجی نشده بودند و مخالف بودند قرار داشتند. و نماینده شان هم از بنی صدریها بود و گفته بودند که ما در قاین سپاه نمی خواهیم و سپاه را هم جا نمی دادند. برادرانیکه بسیجی بودند و تقریبا جرأت داشتند آمدند گفتند ما با شما همکاری می کنیم و شما بیایید یک کاری بکنید و منازل سران این خرابکاران را به ما نشان بدهید می گفتند که بابا! ما را می زنند و می کوبند. بعد گفتیم بیایند از دور نشان بدهند، چرا که خیلی وحشت داشتند و بعد از دور نشان می دادند و بچه های ما یادداشت می کردند. ساعت 9 شب که اینها خوابیدند ما کار را شروع کردیم و تا ساعت 4 صبح که داشتند اذان می گفتند ما آخرین منزل را شناسایی کردیم. خلاصه 12 تن از این منافقین را دستگیر کردیم که به سلامتی 9 نفر از اینها اعدام شدند.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه