شناسه: 338463

شغلی برای مردم

قرار بود استخدامش در نیروی انتظامی از حالت قراردادی به رسمی تبدیل شود. من نگرانش بودم. گفتم: «داداش، این شغل خیلی خطرنامه. برای چی می‌خوای رسمی بشی؟ من توی یه شرکتی آشنا دارم. می‌تونم صحبت کنم که اونجا استخدامت کنن با بهترین مزایا و حقوق.» ناگهان دیدم چهره بهنام در هم فرو رفت. ناراحت شد. گفت: «من شغلم رو دوست دارم. من دارم برای مردم کار می‌کنم. هیچ‌وقت هم این خدمت رو رها نمی‌کنم.»
طبق قانون، هر نظامی باید مدتی از خدمتش را در مناطق محروم بگذارند. ما در قسمت‌های ارشد نیروی انتظامی بستگان زیادی داشتیم. پدرم می‌توانست با صحبت و پادرمیانی آن‌ها انتقالی بهنام را بگیرد که به جاهای خطرناک اعزامش نکنند. به بهنام هم گفته بود: «من هر کاری که بتونم انجام می‌دم تا به اون مناطق خطرناک نری!» بهنام که این حرف را شنید خیلی ناراحت شد. به پدرمان گفت: «نه باباجان. اگر من نرم به اون منطقه یه جوون دیگه جای من میره. حق یکی دیگه رو من دارم ضایع می‌کنم. شما نگران نباشید. من می‌رم دوره‌ام رو می‌گذرونم و انشالله برمی‌گردم.»

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه