شناسه: 338989

محبت خاص

رابطة ما فراتر از مادر و پسری بود. نمی‌توانست ناراحتی‌ام را ببیند. همیشه حواسش به من بود. وقت‌هایی که حال و حوصله نداشتم خودش نگاه می‌کرد ببیند که چه کاری در خانه مانده. اگر ظرف نشسته‌ای بود، خودش آن‌را می شست. یا اینکه کمک می‌کرد غذا را آماده کنم.

به بازار هم که می‌رفتیم، دلش می‌خواست من را شاد کند. هر چه می دید و خوشش می‌آمد برای من می‌خرید.

این محبت‌های خاصش همیشه در یادم می‌ماند.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه