شناسه: 339035

حمایت از خانواده بعد از شهادت

خاطره بعدی هنگامی كه پسرمان به دنیا آمد شیرینی خرید و تقسیم كرد و گفت می‌برم و بین مردم تقسیم كنم. می‌روم ماهی می‌گیرم، رفت ماهی آورد و بین مردم تقسیم كرد. ما خوشحال بودیم و رفت شناسنامه پسرمان را گرفت و زندگی شیرینی را با هم سر كردیم و همیشه از امام صحبت می‌کرد. تاًكید بر انجام فرائض را داشت تا به موقع انجام شود. بعد از شهادت شوهرم، من با برادرشوهرم ازدواج کردم و پیش پدر و مادر شوهرم زندگی می‌کردیم، با آن‌ها حرفم شد و برادر شوهرم مرا اذیت کرد شب فریدون به خوابش آمد بود، وگفته بود: چرا او را اذیت می‌کنی؟ او امانت است در دست تو و یادگار من است. مثل اینكه من را كتك زدی و بعدش (برادر شوهرم) با من خوش رفتاری كرد و گفت من اشتباه كردم من را ببخش ازآن وقت احترام من را خیلی دارد.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه