شناسه: 339133

توسل به شهيد

قرار شد از اروميه به تهران نقل مكان كنيم. زماني كه ما به اروميه آمديم سعيد در كنارمان بود. اما اكنون در حالي اروميه را ترك مي‌كنيم كه سعيد از بين ما رفته است. خيلي سخت است. بعد از آن همه غم سنگين دلتنگي، قصد غزيمت و نقل مكان به تهران نموديم. ابتدا جهت تهيه مسكن به تهران آمديم. خدا مي‌داند چقدر سخت بود. هر چقدر گشتيم خانه مناسب و در خورشأن خود پيدا نكرديم. ديگر خسته شده بوديم. واقعاً نمي‌دانستيم چه كار بايد بكنيم. دلم مي‌خواست زمان به اوايل دوران ازدواجمان برمي‌گشت و باز سعيد در كنارم بود. هيچ وقت در چنين شرايطي قرار نگرفته بودم. تا اينكه به خود شهيد توسل زدم و از خود او كمك خواستم. شب سعيد را در خواب ديدم. گفتم حاجي خيلي خسته شدم خودت كمك كن. ديگه واقعاً نمي‌دانم چه كار بايد بكنم. يك دسته گل به من داد و من آن را روي شومينه گذاشتم. صبح روز بعد وقتي به آژانس مسكن مراجعه كردم مرا به همان خانه‌اي كه در خواب ديده بودم بردند. فلذا به فال نيك گرفته و با اذن خود شهيد خانه را معامله كرديم.

نقل از همسر شهيد

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه